برای کاری به تهران رفته بودم هنگام غروب ، وقت نماز یکی از نمازخانه های بین راهی اتوبان توقف کردم و وارد نمازخانه شدم . موقعی که خواستم نمازم را شروع کنم پیرمردی وارد نمازخانه شد و قبل از ورودش کفشهایم را جفت کرد . ازش تشکر کردم و حس کردم از اینکه متوجه این موضوع شده بودم زیاد خوشحال نبود. بعد از تمام شدن نمازش هنگام خروج کفش فرد دیگری که تازه وارد شده بود را هم جفت کرد و رفت. حال عجیبی بهم دست داد و حس کردم به دعای اینطور افرادی بیش از دیگران احتیاج دارم برای یکی از دوستان که تعریف کردم گفت قدیما اینجور چیزا خیلی مرسوم بود حالا برای من و شما یکمی عجیبه . خدا حفظش کنه.
کلمات کلیدی: