زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند.روز بعد ضمن صرف صبحانه،زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت لباسها چندان تمیز نیست انپار نمی داند چطور لباس بشوید.احتمالا باید پودر لباششویی بهتری بخرد.
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد، زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!
زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاهکردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که می بینیم در پی دیدن جنبه های مثبت او باشیم ؟
میعادگاه
کلمات کلیدی:
برای دوباره شدن به سر آغاز آفرینش رفتم اما دریغ که دگر نه خاکم آن خاک اول بود و نه آبم آن آب. پیش صنعتگرم رفتم که مرا دوباره بسازد از آبی تازه و خاکی نو که ز هر چه پلیدی و مضاف به دور باشد اما دریغ که برای قیامت شدن زود بود و برای دوباره شدن دیر .سر افکنده راه دنیا پیش گرفتم و با اماره به جدل که آنچه خاک مضاف بود تو بر سرم کردی و ای کاش که نمی بودی که ابلیس از سر راهم در آمد و پوزخند زنان گفت به آن بیچاره چه کار داری که پا لانش میگیری ؟مگر اماره دلسوز جز لذت و رهایی از رنج دنیا را نثارت میکند .او خیر خواه توست اگر بدانی!
باری درراه دنیا می رفتم ودست ابلیس برسرم سایه بودو اماره هر دم نوازشم میکرد درهای گناه را از هر سو گشاده می دیدم ودلسوخته از آنکه درهای توبه بسته بود ومن در شک که مگر نه او خود می گفت: که این در را تا آخرین دم گشاده میدارم مگر بنده باز آید !
یا در را غلط کوبیده بودم یا مصمم نرفته بودم .
شبی به یاد خویشتن به حال خود گریستم . دگر منی نماده بود تا دوباره شود .به آب دیده وضو ساختم و به رسم التائبون به سجده در افتادم وصلای العفو زدم؛ آنقدر گریستم و نالیدم که از هوش برفتم و آنگاه که فرشتگان سپید بال سحری عطر نیاز را به دامنم پاشیدند دوباره شدم :
از هجوم گریه خالی شو
غروب لحظه تطهیر است
شب را امیدی نیست
و فردا هم کمی دیر است...
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
«الدعاء مخ العبادة» این عبارت کوتاه از پیامبر مکرم اسلام در صحیفه سجادیه زبور آل محمد تجلی کاملی دارد، دعای 44 صحیفه مخصوص آغاز ماه مبارک رمضان است که بخشی از آن و ترجمه تمام آن به میهمانان «شهرالله» تقدیم شده است.
امام چهارم شیعیان حضرت امام زین العابدین(ع) در دعای چهل و چهارم صحیف سجادیه زبور آل محمد اینگونه با پروردگار خویش مناجات کرده است:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ، وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَى ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ، وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ، حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ یَرْضَى بِهِ عَنَّا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدًى لِلنَّاسِ، وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ ..»
ترجمه:
ستایش برای خداست که ما را به سپاس خود رهنمون گردید، و بدان اهلیّت بخشید تا از شکر گزارانِ احسان او باشیم، و بر این کار، ما را پاداش نیکوکاران دهد.
ستایش برای خداست که دین خود را به ما عطا فرمود، و ما را به آیین خود ویژه گردانید، و به راههای احسان خویش پویا ساخت تا به فضل نعمت او به سوی خشنودیاش روانه شویم؛ ستایشی که آن را از ما قبول کند و به سبب آن از ما راضی شود.
ستایش برای خداست که ماه خود، ماه رمضان، را از جمله راههای احسان قرار داد، که ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاکیزگی از آلودگیها، ماه رها شدن از گناهان و ماه شب زندهداری است؛ ماهی که قرآن در آن نازل گردیده؛ قرآنی که راهنمای مردم و نشانهی آشکار هدایت و جدا کنندهی حق از باطل است.
پس به سبب حرمتهای فراوان و فضیلتهای نمایان که برای این ماه مقرّر داشت، برتری آن را بر دیگر ماهها عیان فرمود. برای بزرگداشت آن، چیزهایی را که در ماههای دیگر حلال کرده بود، در این ماه حرام گردانید، و خوردنیها و آشامیدنیها را غدغن کرد، و برای آن زمانی معین قرار داد، که نه اجازه میدهد آن زمانِ معین پیش انداخته شود، و نه میپذیرد که به تأخیر افتد.
آن گاه یکی از شبهای این ماه را بر شبهای هزار ماه دیگر برتری داد و نام آن را «شب قدر» نهاد؛ شبی که در آن، فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان بر هر یک از بندگان او که بخواهد، با تقدیرِ بیتغییر الاهی که برای هر کاری در نظر گرفته شده، فرود میآیند.
# خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را بیاموز که چگونه فضیلتِ این ماه را بشناسیم و حرمتش را بزرگ بشماریم و از آنچه مَنعمان فرمودهای خودداری کنیم، و یاری کن تا با نگه داشتن اعضا و جوارح خود از گناه و به کار گماشتن آنها در آنچه سبب خشنودی توست، روزهای آن را روزه بداریم؛ آن سان که به سخنان بیهوده گوش نسپاریم، و چشم خود را به سوی بازیچهها ندوانیم،
و به حرامها دست نگشاییم، و به سوی ناشایستهها قدم بر نداریم، و شکمهایمان جز آنچه تو حلال کردهای در خود جمع نکند، و زبانمان جز آنچه تو فرمودهای، نگوید، و جز در آنچه ما را به ثواب تو نزدیک میسازد، خود را به زحمت نیندازیم. و جز آن کار که ما را از عقاب تو حفظ میکند به کار دیگر نپردازیم. آن گاه به لطف خود، همهی این اعمال را از ریای ریاکاران، و آوازهجویی آوازهجویان، بپیرای، تا کسی را در عبادت خود با تو شریک نگیریم و جز تو منظور و مرادی نجوییم.
# خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را در این ماه بر اوقات نمازهای پنج گانه آگاهی ده؛ با احکام و شرایط آن که مقرّر فرمودهای، و واجباتش که لازم گرداندهای، و وظایفی که به آنها موظّف کردهای، و هنگامههایی که برای آنها قرار دادهای.
ما را در نماز، با کسانی برابر ساز که مراتب بلند آن را دریافتهاند و ارکان آن را حفظ میکنند و آن را در وقت خود، به شیوهی بنده و فرستادهی تو ـ که درودهای تو بر او و خاندانش باد ـ در رکوع و سجود و همهی فضیلتهای آن با کاملترین وضو و در نهایت خشوع به جای میآورند.
توفیقمان ده که در این ماه، با نیکی و احسان، به سوی خویشان خود رویم، و با بخشش و عطایا از همسایگان خود دلجویی کنیم، و داراییهای خود را از حقوق مردم بپیراییم، و با جدا کردن زکات پاکیزه نماییم، و با کسی که از ما دوری گزیده آشتی کنیم. با آن که بر ما ستم نموده، از مقتضای انصاف در نگذریم، و با آن که با ما دشمنی ورزیده صلح کنیم، مگر کسی که در راه تو و برای تو با او دشمن شدهایم، که او دشمنی است که با وی دوستی نمیکنیم، و از حزبی است که با آن یکرنگ و یکدل نمیشویم.
ما را موفق کن که در این ماه با انجام دادن کارهای نیک و پسندیده خود را به تو نزدیکتر سازیم؛ اعمالی که با آنها گناهانمان را بیامرزی و ما را از شروع به ناشایستهها نگاه داری، تا هیچ یک از فرشتگان تو بیش از طاعتهای گوناگونِ ما نزد تو طاعت نیاورند، و در انواع سببهای تقرّب، به پای ما نرسند.
# خدایا، من از تو میخواهم که به حق این ماه، و به حق هر فرشتهای که او را مقرّب خود ساختهای، و هر پیامبری که او را به رسالت فرستادهای، و هر بندهی صالحی که برگزیدهای و او از آغاز تا انجام این ماه در عبادتت کوشیده است، بر محمد و خاندانش درود فرستی و ما را شایستهی آن کرامت کنی که به دوستان خود وعده فرمودهای، و از آنچه برای بندگان کوشا در اطاعت خود قرار دادهای، برخوردارمان سازی، و به رحمت خود ما را در صف آنانی درآوری که بالاترین مرتبههای بهشت را سزاوارند.
# خدایا، محمد و خاندانش درود فرست و چنان کن که ما از کجروی در مسألهی توحید تو، و کوتاهی در بزرگداشت تو، و شک در دین تو، و گم کردنِ راه تو، و غفلت از حرمتگزاری تو، و فریب خوردن از دشمن تو، شیطانِ رانده شده، برکنار مانیم.
خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و هرگاه در هر یک از شبهای این ماه بخشایش تو جمعی از بندگانت را از بند عذاب رهایی بخشد و گذشت تو ایشان را ببخشاید، ما را از جملهی این بندگان قرار ده و در شمار بهترین کسانی درآور که با این ماه به سر بردهاند و با آن همراهی کردهاند.
# خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و چون هلال این ماه ناپدید شود، گناهان ما را نیز محو نما، و چون روزهای آن به پایان رسد، آلودگیهای ما را نیز از میان بردار، تا در حالی آن را پشت سر گذاریم که تو ما را از هر خطا پیراستهای و از هر گناه پاکیزه ساختهای.
خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و اگر در این ماه میانهروی پیشه نکردهایم، ما را به راه میانه آور، و اگر از راه راست گردیدهایم، به راه راستمان بدار، و اگر دشمن تو، شیطان، ما را احاطه کرده است، از چنگ او رهاییمان بخش.
#خدایا، این ماه را با عبادت ما آکنده ساز، و لحظههایش را با طاعت ما بیارای، و ما را یاری کن که روزهایش را روزه بداریم و شبهایش را با نماز و نیاز و فروتنی و اظهار خاکساری در برابر تو به صبح آوریم، تا هیچ روزِ آن بر غفلت ما، و هیچ شبِ آن بر کوتاهی ما گواه نباشد.
# خدایا، ما را در ماهها و روزهای دیگر، و تا زندهایم، این چنین قرار ده، و از آن بندگان شایستهی خود گردان که بهشت را به میراث میبرند و در آن جاودانه میمانند؛ آنان که آنچه باید [در راه خدا] بدهند، میدهند، و در حالی به سوی پروردگارشان باز میگردند که دلهایشان هراسان است؛آنان که در کارهای نیک شتاب میورزند و هم ایشان در آنها بر یکدیگر سبقت میگیرند.
خدایا، در هر وقت و در هر زمان و در هر حال، بر محمد و خاندانش درود فرست، به شمار درودهایی که بر دیگران فرستادهای، و چندین برابرِ همهی آنها؛ چندان که جز تو کسی آنها را شماره نتواند کرد، زیرا تو هر چه خواهی همان کنی.
*به نقل از سایت مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
این نوشته طنز رو برای من آف گذاشته بودن به یکبار خوندنش می ارزه!
برای من فرقی نمیکنه دیوار آشپزخونه چه رنگی باشه
یعنی : تا وقتی که آبی، سبز، زرد، صورتی، مشکی، یشمی، خاکستری، عنابی، سفید و ... نباشه اشکالی نداره
.این یه کار، مردونه است
یعنی : تو این کار هیچ منطق درستی نیست و تو هم سعی نکن دلیلی برایش پیدا کنی
میخواهی تو درست کردن شام کمکت کنم؟
یعنی : پس چی شد این شام ؟ چرا رو میز آماده نیست
!چه فکر خوبی
یعنی : این کار شدنی نیست و من کل روز رو برات کرکری می خونم وحالت رو می گیرم .
بله عزیزم یا حتما حتما
یعنی : این یکی اصلا معنی نداره و چون شرطی شده ام از دهنم پریده
!زنم منو درک نمیکنه
یعنی : همه قصه ها و خاطره های منو شنیده و دیگه خسته شده
.ماجرایش طولانیه و سر فرصت برات تعریف می کنم
یعنی : اصلا خودم هم نفهمیدم چی شد
.من اخیرا" خیلی ورزش می کنم
یعنی : باتری کنترل از راه دور تلویزیون تمام شده
.دسپتخت تو مثل دستپخت مادر مرحومم می مونه
یعنی : تو هم که غذا رو می سوزونی
!کمی استراحت کن عزیزم خسته شدی
یعنی : بابا این جارو برقی رو خاموش کن می خوام فیلم ببینم
! چه جالب
یعنی : آخ که چقدر حرف می زنی
!!عزیزم مادیات در عشق ما هیچ نقشی نداره
یعنی : باز سالگرد ازدواجمون رو فراموش کردم و کادو نخریدم
!این واقعا" فیلم خوبیه
یعنی : تو این فیلم پر از بکش بکش و بزن بزن و ماشین سواریه
!!این یه کار زنونه است
یعنی : این کار سخت کثیف و بی جیره و مواجب است
با من ازدواج می کنی؟
یعنی : رخت چرکهام تلنبار شده و کسی نیست دکمه های پیرهنم رو بدوزه
!تو که می دونی من چه حافظه ی بدی دارم
یعنی : من شعری رو که کلاس سوم ابتدایی خوندم از حفظم نمره ماشینم رو که سالها پیش فروختم ازبرم و ... اما تاریخ تولد تو رو یادم رفته
!!من برای این کارم دلیل دارم
یعنی : بذار فکر کنم ببینم چه دلیلی می تونم برای این کارم پیدا کنم
منظورت چیه؟ تو که لباس داری؟
یعنی : یادت رفته چهار سال پیش برای خودت لباس خریدی؟
!!دلم برات تنگ شده
...یعنی : نمی تونم جورابامو پیدا کنم. بچه ها گشنشونه و
!!ما تو کار خونه با هم مشارکت می کنیم
یعنی : من ریخت و پاش می کنم او جمع و جور می کند
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
این سخن مرحوم شریعتی که «عشق از دوست داشتن برتر است» امروز تبدیل به یک اصل موجه و قابل قبول شده است، و در اکثر نوشته ها بعنوان شاهدی از آن استفاده می شود. شریعتی در مقاله اش به توصیف و تبیین مفاهیم دوست داشتن و عشق بر اساس تعریفی خاص می پردازد و در نهایت چنین نتیجه ای می گیرد. من فکر میکنم اگر زبان متعارف را مبنا بگیریم حداقل به نتیجه ای خلاف آن می رسیم.
دوست داشتن یک پدیده کمی است. ما افراد بسیاری را دوست داریم که در یک طیف قرار می گیرند. ما مادر، پدر، برادر و...شاید خیلی های دیگر را دوست داریم، اما معمولاً نمیگوییم که عاشق آنها هستیم. اگر در موقعیتی قرار گیریم که فقط محق باشیم یکی از آن ها را نجات دهیم شهوداً فکر می کنم که ان کسی را که بیشتر دوست داریم نجات میدهیم( جدا از مساله اخلاقی و صرفاً بر مبنای عاطفه ). در این طیف برخی نزدیک به صفرند و برخی به سمت بینهایت. قطعاً ما مادرمان را بیشتر از رفیقمان دوست داریم (به طور متوسط) و در شرایطی کاملاً یکسان مادرمان را به رفیقمان ترجیح میدهیم. دوست داستن کمیت بردار است و تحلیل گفتار متعارف گواهی بر آن است. اما عشق به نظر من پدیده ای کیفی است ما یا عاشقیم یا نیستیم، عاشق بودن خیلی زیاد یا خیلی کم، هفت درصد یا یبست درصد بی معناست. البته اکثر افرادی که فکر میکنند عاشقند به احتمال زیاد دوست داشتن زیاد را مد نظر دارند. در اینجا قیاس میان دوست داشتن و عشق بی معناست ( مگر آن که عشق به معنای دوست داشتن زیاد را مد نظر قرار دهیم و در این صورت نتیجه بر عکس سخن شریعتی است). عاشق یعنی کسی که از هرچه برای خودش می خواهد دوری کند و جز معشوق کس دیگری برایش مهم نباشد.( عشق آن شعله ست کو چون بر فروخت/ هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت. یا غیر معشوق ار تماشایی بود/ عشق نبود هرز سودایی بود)
در این معنا عشق کاملاً پدیده ای کیفی است، اما رسیدن به آن ممکن است یا نه خود بحث دیگری است. در زبان متعارف معمولاً عشق به معنای دوست داشتن زیاد است. و در این صورت فکر می کنم عشق از دوست داشتن البته با رعایت چگونگی لحاظ طیف برتر است. البته تحلیل مرحوم شریعتی مبتنی بر یک دستگاه مفهومی فارغ از زبان متعارف است.
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
پروردگارا به درگاه تو پناه می آورم و تو نیز پناهم بخش تا موجودی آزمند و خویشتن دوست نباشم.مگذار که صولت خشم، حصار بردباری مرا درهم بشکند و حمله حسد، مناعت فطرت مرا به خفت و مذلت فروکشاند.
پروردگارا روا مدار که سر به دنبال هوس بگذارم و در ظلمات جهل و ظلال، از چراغ هدایت به دور افتم و بیغوله را از شاهراه بازنشناسم.
روا مدار که به خواب غفلت فرو افتم و کیفر غفلت خویش ببینم.
روا مدار که به خاطر هوس خویش، پای بطلان بر عنوان حق گذارم و باطل را بر حق برگزینم.
پروردگارا مگذار دامان وجودم به پلیدی های گناه بیالاید و مگذار که معصیت ها را -هر چه هم کوچک باشد- کوچک بشمارم و نسبت به ملاهی و مناهی بی پروا باشم.
روا مدار که طاعت اندک خویش را بسیار ببینم و به خویشتن ببالم و گردن استکبار و افتخار برفرازم.
پروردگارا به تو پناه می برم که به حق خویش اکتفا نکنم و از حد خویش پای به در نهم و آن چه را شایسته من نیست، تمنا بدارم.
به تو پناه می برم از این که مظلومی را در چنگال ستم کاران وابگذارم و تا آن جا که قدرت و قوت دام از حمایتش مضایقت کنم.
به تو پناه می برم و از تو می خواهم که مرا پناه دهی و آتش نخوت و غرور به خرمن اعمال در نیندازی.
الهی روا مدار که پنهان ما از پیدای ما ناستوده تر باشد و در ورای صورت آراسته ی ما سیرتی زشت و ناهموار نهفته باشد. یا ارحم اراحمین
صحیفه ی سجادیه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
سپاس و ستایش خدایی را که در اوج عظمت پاییندستی پیشه میکند و در دل این برآمده از خاک جای میگیرد و با حضورش آسایش و آرامش را خلق میکند که هرگونه تردید در معنای «الا بذکر الله تطمئن القلوب» را از بین میبرد. پیک آسمانی سه بار از آسمان فرود آمد و سه کس را خطاب قرار داد: موسی، عیسی، و محمد. و از آنها خواست که بر وجود و حضور خدا گواه باشند و تعالیمشان را در قالب وحی در بقچه نبوت به دستشان داد که خود عامل به آن و برای دیگران شارح آن باشند تا دیگران نیز به عمل، رستگاری پیشه سازند. موسی و عیسی و محمد هر سه با «کوه» و «فرود آمدن از بلندای کوه» و رفتن به سوی «دامنه» آنجا که «مردم» زندگی میکنند، اشتراک دارند.
یکی بر کوه سینا وحی دریافت کرد و به فرامین دهگانه مسلح شد و به سوی خلق شتافت، اما نه برای جنگ که آن سلاح صلاح بود، نه سلاح جنگ و ستیز. عیسی مشهورترین موعظهاش، موعظه بالای کوه یا «موعظه صخره» نام دارد و در واقع اساس بنیاد آیین وی است و محمد نیز بر بالای کوه «نور» در تاریکی غار حرا به سلاح وحی مجهز شد و برای دستگیری از بیچارگان اخلاقی و معنوی و اقتصادی و اجتماعی به دامنه یعنی آنجا که خلق هستند، فرود آمد. و چه زیباست این کار نمادین خدا که همه آنها را که بالا میروند و به او میرسند، دوباره به پایین برمیگرداند تا دست از راهماندگان را بگیرند و به آسمان معنویت و اخلاق نجات ببرند.
محمد و عیسی و موسی، اسلام، مسیحیت و یهودیت، مسلمانان و مسیحیان و یهودیان همه واژگانی پر معنی هستند که در تک تک آنها نجات انسان و رهایی آدمیان و زنده کردن یاد خدا در وجود انسان جای گرفته است. و سپاس خدایی را که پس از این همه واسطههای آسمانی که به سوی ما فرستاد، خود بی تاب بشر و اشرف مخلوقات خود است و از این رو در دوران خاتمیت وحی و وساطت در بشر تجلی میکند تا او را به کمک آنچه از پیش فرستاده است و محمد و عیسی و موسی آوردهاند، نزد خود ببرد، با خود سازد و در خود. و باز اشاره باید کرد که این سه راه آسمانی که شمار زیادی از آدمیان ربع سکون از آن پیروی می کنند نامهایی پر معنی دارند:
موسویان، عیسویان و محمدیان. با اندک تفاوتی نتوانستهاند نامهای جا افتادهای برای این سه آیین شوند و نیز آیین موسی، آیین عیسی و آیین محمد، اصطلاحاتی نیستند که دینباوران این سه آیین را خوش آید و اگر کاربردی دارند، کاربردی غیر دقیق و گاه از سر نقد است. نسبت این آیینها را به آورندگان از آن رو نمیپسندند که میگویند اینان آنچه آوردند خدایی است و خدا خود بر آنها نام مینهد، این آیینها تولیدات فکری یا ذهنی اینان یا تجربه خاص شخصیشان ( چنانکه در ادیان شرق مطرح است) نیست. مسلمانان میگویند محمد واسطه وحی است و آنچه آمده اسلام است و ما نه محمدیان که مسلمان هستیم و محمد خود مسلمان است. مسیحیان خود را به صفت مسیحایی وصف میکنند و نه نام خاص و فیزیکی مسیح یعنی عیسی و نام عیسویان را بر خود نمیپسندند و یاز میگویند عیسی اگر قدر میبیند و ارج، به خاطر آن است که مسیح شد و نجات را به ارمغان آورد و یهودیان، البته با تفاوتی، آیین یهود را به جای آیین موسی یا موسوی میپذیرند و نام خود را نه موسویان که یهودیان میپسندند، چرا که میگویند موسی خود یهودی است و آنچه آورده، سلسلهای تعالیم جامع برای قوم برگزیده خداست، یعنی اسرائیل که به وصف منطقه یهودیه، یهودیان نام گرفتهاند.
پس میتوان گفت آن بزرگواران حامل وحی که هر کدام به طور نمادین از کوه (سمبل و محکم بودن) به «دامنه» آمدهاند، در واقع خدا را از دور از دسترس بودن، به درون جامعه بشری آوردند تا بشر نخواهد برای رسیدن به او بالای کوه رود، به بالا و بالا رود، بلکه خدا را چنان به او نزدیک ساختهاند که «اقرب من حبل الورید» باشد و تجلی یافته و در وجود انسان. و این است پیام محمد و عیسی و موسی که در قالب اسلام و مسیحیت و یهودیت برای انسان آورده شد.
آنجا که نجات انسان و تعالیم خدا مطرح است، اینان، یعنی محمد و موسی و عیسی خود پنهان میشوند و هویت شخصی برای خود قایل نیستند، آنچه مهم است، آیینی است که خدا به آنها داده و آنان باید به انسان برسانند و چه خوب هم رساندند و ما همه انسانها باید قدردان نام و آیین آنها باشیم و از این رو میگوییم«صلواه الله علی نبینا محمد (ص) و علی جمیع الانبیا و المرسلین سیما موسی بن عمران و عیسی بن مریم».
و سلام و درود خدا بر پیامبر ما محمد (ص) وبر تمامی انبیا و فرستادگان و به ویژه موسی، پسر عمران و عیسی، پسر مریم باد.
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
امروز با اتوبوس به یکی از شهر های اطراف می رفتم.راننده بعد از چند لحظه فیلمی را گذاشت که آخرش چیزی جز مسخ فرهنگی نبود. یاد نطق کوتاه یکی از سینماگران متعهد کشورمون در جشن یکصد سالگی سینما افتادم که گفت صدای پای فیلم فارسی میاد.
دوستان، امروز فیلمهایی در کشورمون ساخته می شه که چیزی جز به سخره گرفتن باورهای فرهنگی و اعتقادی ما نیست. یک روز مجیدی عزیز می گفت صدای پای فیلم فارسی میاد، اما امروز صدا نیست بلکه یک وجود غیر قابل انکار است.امروز در دام سینمایی افتاده ایم که گیشه پرستی را سرلوحه کار خودش قرار داده و یادآوری روزهایی را می کند که مردم سینما را مظهر ابتذال می دانستند نه بخشی از فرهنگ کشورشون.
اگر چه سیاست باز فرهنگی در بخشهای دیگر موفقیتهای خوبی داشت اما در بخش سینما به بیراهه رفت.نمی دونم چرا همیشه در حال افراط و تفریطیم.یک روز سینمای مبتنی بر سانسور و روز دیگر سینمای غیر متعهد. دود این قضیه فقط تو چشم مردم نمی ره بلکه خود سینما گران اولین و بزرگترین قربانیان این بی هویتی فرهنگی خواهند بود. کاهش شدید استقبال مردم از سینما را با وجود نیم بها شدن بلیطها بهترین شاهد بر مدعای خود می دانم.جشنواره فجر امسال هم چیزی را عوض نکرده است. امید وارم گرد و خاک این وضعیت ، گفته عزیزی که سینمای ایران را نجیب ترین سینمای دنیا می دانست محو نکند تا اگر دگر بار از او پرسیده شود سینمای ایران را چگونه می بیند با افتخار جمله خود را تکرار کند.
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه