از آنجائی که خداوند سرشت انسان را خداپرست آفریده و خداشناسی و خداگرایی فطری است، لذا بشر در طول تاریخ همواره به دنبال پرستش و عبادت معبودی بوده است که مظهر و نمود عینی آن عبادت در ادیان الهی در نماز تجلّی یافته است. امّا اگر بیشتر درباره این موضوع بخواهیم کنکاش کنیم درمی یابیم که مسأله نیایش به ویژه نماز، مخصوص ادیان وحیانی نبوده بلکه در ادیان غیر وحیانی یا غیر الهی هم مطرح بوده که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم.
به طور مثال در تاریخ ادیان جان ناس می خوانیم که تبّتیان در مواقعی که در دیر یا صومعه ای جشن معیّن بر پا می شد زوّار از هر طرف به آنجا روی می آوردند و هدایایی از جنش قماش و کره و غیره برای راهبان می آوردند و در آنجا چند روز اقامت کرده، به طواف و نماز و دعا و رقص مشغول می شدند و پس از یک سلسله عملیات سحرآمیز به اوطان خود مراجعت می کردند. و نیز یاد آوری شده: «در اواسط قرن 14 میلادی بعد از این که امپراطوری مغول از دیار چین محو و منقرض گردید، یکی از راهبان تبّتی به نام «شونگ ـ خا ـ پا» در صدد اصلاحاتی در دین «لاما» بر آمد و شریعتی بنیان نهاد که به نام معبد زرد موصوف است. این اصلاح مذهبی انتظامات دیرها را شدیدتر و سخت تر گرداند و استعمال نوشابه های به کلّی حرام و عبادت و نمازها زیادتر معمول گردید.همچنین جان ناس به نقل از کتاب پنجلی که به نام «راجه یوگه» موسوم است هشت قاعده برای جوکی سالک (یکی از مکاتب هندوان) مقرّر داشته است که از جمله آن ها رعایت نظامات (یناما)، خودداری، نظافت، آرامش نفس، مطالعه و نماز.
ویل دورانت در تاریخ تمدّن خود در مورد عبادت یونان باستان می نویسد: «مؤمنان در جریان عبادت، خود را به مذبح، که در جلوی معبد قرار داشت می رساندند و به وسیله قربانی و نماز از خشم خدا ایمنی می یافتند و یاری او را جلب می کردند». و طبق آماری که جان ناس در کتاب تاریخ ادیان خود می آورد، معابد مذهبی شینتو (مذهب وطن پرستی ژاپن) تعدادشان در سال 1945 یکصد هزار می رسید. این معابد عموماً دارای حصار مقدّس و دروازه هایی موسوم به «توری» که شهرت جهانی دارد و مناره ای به سبک گلدسته های مساجد اسلامی و برج زنگ و بالاخره رواِ عبادت بود. پیش از آغاز پرستش، زائر باید تطهیر می کرد و دست و دهان خود را می شست و در وضو خانه معبد وضویی می ساخت و با بر هم نهادن دو کف دست به مجازات سینه که شیوه مخصوص پرستش ژاپنی است، تعظیم و با به صدا در آوردن زنگ و انجام نماز و نیایش و تعظیم محدود و در حالت مراقبه و تأمّل از واجبان معابد بود.
درباره کنفسیوس آمده است، او ادّعای این که پیامبر بوده و به او وحی می شده اشاره ای نکرده است، و در واقع بیشتر حکیم بوده تا این که مرد دین باشد، ولی با وجود این احساس دینی داشت که منجر به احترام خدایان و مداومت بر اقامه شعائر دینی می شد. او نماز می خواند، در حالی که ساکت بوده، حرفی نمی زده است بر خلاف عادت مردم در زمان خودش و زشت می دانست نماز بخواند تا این که خداوند او را ببخشد و یا نعمتی به او بدهد، زیرا او معتقد بود نماز هدفی جز تنظیم سلوک افراد و الفت میان آن ها نمی باشد.
از ادیان دیگر در زمان پارت ها و ساسانیان «صابئین و مندائیان» هستند. این قوم خود را صابی می نامیدند. صابی دین کسانی است که در زبان عربی «مغتسلة» خوانده می شدند یعنی کسانی که در امر پاکیزگی تن و جامه و شستشوی در آب رودخانه دلبستگی کامل داشتند.نماز در آئین مندایی شبیه نماز مسلمانان بود و حتّی قبل از نماز، وضو گرفتن را هم لازم می دانستند و یکی از اساسی ترین آداب و واجبات در دین مندایی ـ قبل از این که به نماز بایستند ـ انجام رشامه (وضو) است زیرا هر فرد مندایی باید سه بار در روز، صبح، ظهر و عصر عمل رشامه (وضو) را انجام دهد و این کار در بسیاری از مراسم دیگر مانند تعمید و غیره هم به جا آورده می شود و هر فرد برای این کار در بسیاری از مراسم دیگر مانند تعمید و غیره هم به جا آورده می شود و هر فرد برای این که بخواهد وضو بگیرد باید اوّل نیّت کند و نیز فکر خویش را پاک و از هر گونه آلودگی افکار مادّی آزاد کند، آنگاه خالصانه به کنار رودخانه بیابد و با تواضح به طرف مجرای آب بایستد و دعاهایی را بخواند و به طریق خالص وضو بگیرد.
ادامه دارد...
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
شکسپیر میگوید: «برخی انسانها بزرگ آفریده شدهاند؛ برخی بزرگی را به دست میآورند و بر گروهی، بزرگی ناخواسته سوار میشود.» عرصه سیاست در دو کانون اندیشه و سیاستمداری خلاصه میشود. هرچند صاحبان اندیشه عموماً در دایره متفاوتی از سیاستمداران فعالیت میکنند، اما سیاستمدارانی نیز هستند که اندیشه هم تولید میکنند و دو کانون اندیشه و سیاستمداری را در میدان بزرگتری گرد آوردهاند. از یک منظر، تاریخ، خطی است که از عملکرد یک سیاستمدار به عملکرد دیگری پیوند خورده است؛ به درجهای که سیاستمدار، بزرگ آفریده شده باشد و در زمان مناسبی به مدیریت و هدایت موضوعات تعیینکننده پرداخته باشد، نقطه و کانون تاریخی برجستهای را به جای میگذارد. تفاوت میان مدیریت و سیاستمداری این است که مدیر، کارها را درست انجام میدهد اما سیاستمدار، کار درست را انجام میدهد. این تفکیک به قدری اهمیت دارد که سرنوشت و جهتگیری ملتها را مشخص میکند.
دوگل، گاندی و نلسون ماندلا به دنبال قدرت رفتند تا کاربزرگی را انجام دهند. این سیاستمداران در مقاطعی خاص ظهور کردند تا مسیر و جهتگیری کشورهای خود را به نفع ملت و مصالح و منافع کشور هدایت کنند. شماری، چون دلبسته مقامند به دنبال قدرت میروند، اما کسانی که میخواهند در تاریخ نقطه عطفی پدید آورند، تحقق هدف یا هدفهایی را مقدم بر سمت و سمتیابی تعریف میکنند.
تاریخ همهگونه سیاستمدار دارد و همانطوری که شکسپیر تقسیمبندی میکند، عدهای سعی میکنند بزرگی را به دست آورند و در عین حال، انبوهی از صاحبان مقام در سایه پیشآمدها، بزرگی را از آن خود میکنند. گروه اول شکسپیر، یعنی انسانهایی که بزرگ آفریده شدهاند، کیفیت و جهتگیری تاریخ را شکل میدهند؛ کسانی که حتی اشتباهاتشان در فرآیندهای تاریخی، زاینده پویایی است.
تمرکز این نوشتار در عرصه سیاستمداری و سیاستمداران بزرگ است. سیاستمداری مانند گذرگاه عمومی نیست که همه از آن عبور کنند. بحرانها، چالشها و رویدادهای مهم، سیاستمداران برجسته و تاریخساز را از انبوه شهروندانی که با عادتها زندگی میکنند، گلچین میکند و سخن و رفتار و تصمیم آنها را بر جوامع مستولی میگرداند.
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
«الدعاء مخ العبادة» این عبارت کوتاه از پیامبر مکرم اسلام در صحیفه سجادیه زبور آل محمد تجلی کاملی دارد، دعای 44 صحیفه مخصوص آغاز ماه مبارک رمضان است که بخشی از آن و ترجمه تمام آن به میهمانان «شهرالله» تقدیم شده است.
امام چهارم شیعیان حضرت امام زین العابدین(ع) در دعای چهل و چهارم صحیف سجادیه زبور آل محمد اینگونه با پروردگار خویش مناجات کرده است:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ، وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَى ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ، وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ، حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ یَرْضَى بِهِ عَنَّا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدًى لِلنَّاسِ، وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ ..»
ترجمه:
ستایش برای خداست که ما را به سپاس خود رهنمون گردید، و بدان اهلیّت بخشید تا از شکر گزارانِ احسان او باشیم، و بر این کار، ما را پاداش نیکوکاران دهد.
ستایش برای خداست که دین خود را به ما عطا فرمود، و ما را به آیین خود ویژه گردانید، و به راههای احسان خویش پویا ساخت تا به فضل نعمت او به سوی خشنودیاش روانه شویم؛ ستایشی که آن را از ما قبول کند و به سبب آن از ما راضی شود.
ستایش برای خداست که ماه خود، ماه رمضان، را از جمله راههای احسان قرار داد، که ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاکیزگی از آلودگیها، ماه رها شدن از گناهان و ماه شب زندهداری است؛ ماهی که قرآن در آن نازل گردیده؛ قرآنی که راهنمای مردم و نشانهی آشکار هدایت و جدا کنندهی حق از باطل است.
پس به سبب حرمتهای فراوان و فضیلتهای نمایان که برای این ماه مقرّر داشت، برتری آن را بر دیگر ماهها عیان فرمود. برای بزرگداشت آن، چیزهایی را که در ماههای دیگر حلال کرده بود، در این ماه حرام گردانید، و خوردنیها و آشامیدنیها را غدغن کرد، و برای آن زمانی معین قرار داد، که نه اجازه میدهد آن زمانِ معین پیش انداخته شود، و نه میپذیرد که به تأخیر افتد.
آن گاه یکی از شبهای این ماه را بر شبهای هزار ماه دیگر برتری داد و نام آن را «شب قدر» نهاد؛ شبی که در آن، فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان بر هر یک از بندگان او که بخواهد، با تقدیرِ بیتغییر الاهی که برای هر کاری در نظر گرفته شده، فرود میآیند.
# خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را بیاموز که چگونه فضیلتِ این ماه را بشناسیم و حرمتش را بزرگ بشماریم و از آنچه مَنعمان فرمودهای خودداری کنیم، و یاری کن تا با نگه داشتن اعضا و جوارح خود از گناه و به کار گماشتن آنها در آنچه سبب خشنودی توست، روزهای آن را روزه بداریم؛ آن سان که به سخنان بیهوده گوش نسپاریم، و چشم خود را به سوی بازیچهها ندوانیم،
و به حرامها دست نگشاییم، و به سوی ناشایستهها قدم بر نداریم، و شکمهایمان جز آنچه تو حلال کردهای در خود جمع نکند، و زبانمان جز آنچه تو فرمودهای، نگوید، و جز در آنچه ما را به ثواب تو نزدیک میسازد، خود را به زحمت نیندازیم. و جز آن کار که ما را از عقاب تو حفظ میکند به کار دیگر نپردازیم. آن گاه به لطف خود، همهی این اعمال را از ریای ریاکاران، و آوازهجویی آوازهجویان، بپیرای، تا کسی را در عبادت خود با تو شریک نگیریم و جز تو منظور و مرادی نجوییم.
# خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را در این ماه بر اوقات نمازهای پنج گانه آگاهی ده؛ با احکام و شرایط آن که مقرّر فرمودهای، و واجباتش که لازم گرداندهای، و وظایفی که به آنها موظّف کردهای، و هنگامههایی که برای آنها قرار دادهای.
ما را در نماز، با کسانی برابر ساز که مراتب بلند آن را دریافتهاند و ارکان آن را حفظ میکنند و آن را در وقت خود، به شیوهی بنده و فرستادهی تو ـ که درودهای تو بر او و خاندانش باد ـ در رکوع و سجود و همهی فضیلتهای آن با کاملترین وضو و در نهایت خشوع به جای میآورند.
توفیقمان ده که در این ماه، با نیکی و احسان، به سوی خویشان خود رویم، و با بخشش و عطایا از همسایگان خود دلجویی کنیم، و داراییهای خود را از حقوق مردم بپیراییم، و با جدا کردن زکات پاکیزه نماییم، و با کسی که از ما دوری گزیده آشتی کنیم. با آن که بر ما ستم نموده، از مقتضای انصاف در نگذریم، و با آن که با ما دشمنی ورزیده صلح کنیم، مگر کسی که در راه تو و برای تو با او دشمن شدهایم، که او دشمنی است که با وی دوستی نمیکنیم، و از حزبی است که با آن یکرنگ و یکدل نمیشویم.
ما را موفق کن که در این ماه با انجام دادن کارهای نیک و پسندیده خود را به تو نزدیکتر سازیم؛ اعمالی که با آنها گناهانمان را بیامرزی و ما را از شروع به ناشایستهها نگاه داری، تا هیچ یک از فرشتگان تو بیش از طاعتهای گوناگونِ ما نزد تو طاعت نیاورند، و در انواع سببهای تقرّب، به پای ما نرسند.
# خدایا، من از تو میخواهم که به حق این ماه، و به حق هر فرشتهای که او را مقرّب خود ساختهای، و هر پیامبری که او را به رسالت فرستادهای، و هر بندهی صالحی که برگزیدهای و او از آغاز تا انجام این ماه در عبادتت کوشیده است، بر محمد و خاندانش درود فرستی و ما را شایستهی آن کرامت کنی که به دوستان خود وعده فرمودهای، و از آنچه برای بندگان کوشا در اطاعت خود قرار دادهای، برخوردارمان سازی، و به رحمت خود ما را در صف آنانی درآوری که بالاترین مرتبههای بهشت را سزاوارند.
# خدایا، محمد و خاندانش درود فرست و چنان کن که ما از کجروی در مسألهی توحید تو، و کوتاهی در بزرگداشت تو، و شک در دین تو، و گم کردنِ راه تو، و غفلت از حرمتگزاری تو، و فریب خوردن از دشمن تو، شیطانِ رانده شده، برکنار مانیم.
خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و هرگاه در هر یک از شبهای این ماه بخشایش تو جمعی از بندگانت را از بند عذاب رهایی بخشد و گذشت تو ایشان را ببخشاید، ما را از جملهی این بندگان قرار ده و در شمار بهترین کسانی درآور که با این ماه به سر بردهاند و با آن همراهی کردهاند.
# خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و چون هلال این ماه ناپدید شود، گناهان ما را نیز محو نما، و چون روزهای آن به پایان رسد، آلودگیهای ما را نیز از میان بردار، تا در حالی آن را پشت سر گذاریم که تو ما را از هر خطا پیراستهای و از هر گناه پاکیزه ساختهای.
خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و اگر در این ماه میانهروی پیشه نکردهایم، ما را به راه میانه آور، و اگر از راه راست گردیدهایم، به راه راستمان بدار، و اگر دشمن تو، شیطان، ما را احاطه کرده است، از چنگ او رهاییمان بخش.
#خدایا، این ماه را با عبادت ما آکنده ساز، و لحظههایش را با طاعت ما بیارای، و ما را یاری کن که روزهایش را روزه بداریم و شبهایش را با نماز و نیاز و فروتنی و اظهار خاکساری در برابر تو به صبح آوریم، تا هیچ روزِ آن بر غفلت ما، و هیچ شبِ آن بر کوتاهی ما گواه نباشد.
# خدایا، ما را در ماهها و روزهای دیگر، و تا زندهایم، این چنین قرار ده، و از آن بندگان شایستهی خود گردان که بهشت را به میراث میبرند و در آن جاودانه میمانند؛ آنان که آنچه باید [در راه خدا] بدهند، میدهند، و در حالی به سوی پروردگارشان باز میگردند که دلهایشان هراسان است؛آنان که در کارهای نیک شتاب میورزند و هم ایشان در آنها بر یکدیگر سبقت میگیرند.
خدایا، در هر وقت و در هر زمان و در هر حال، بر محمد و خاندانش درود فرست، به شمار درودهایی که بر دیگران فرستادهای، و چندین برابرِ همهی آنها؛ چندان که جز تو کسی آنها را شماره نتواند کرد، زیرا تو هر چه خواهی همان کنی.
*به نقل از سایت مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
این نوشته طنز رو برای من آف گذاشته بودن به یکبار خوندنش می ارزه!
برای من فرقی نمیکنه دیوار آشپزخونه چه رنگی باشه
یعنی : تا وقتی که آبی، سبز، زرد، صورتی، مشکی، یشمی، خاکستری، عنابی، سفید و ... نباشه اشکالی نداره
.این یه کار، مردونه است
یعنی : تو این کار هیچ منطق درستی نیست و تو هم سعی نکن دلیلی برایش پیدا کنی
میخواهی تو درست کردن شام کمکت کنم؟
یعنی : پس چی شد این شام ؟ چرا رو میز آماده نیست
!چه فکر خوبی
یعنی : این کار شدنی نیست و من کل روز رو برات کرکری می خونم وحالت رو می گیرم .
بله عزیزم یا حتما حتما
یعنی : این یکی اصلا معنی نداره و چون شرطی شده ام از دهنم پریده
!زنم منو درک نمیکنه
یعنی : همه قصه ها و خاطره های منو شنیده و دیگه خسته شده
.ماجرایش طولانیه و سر فرصت برات تعریف می کنم
یعنی : اصلا خودم هم نفهمیدم چی شد
.من اخیرا" خیلی ورزش می کنم
یعنی : باتری کنترل از راه دور تلویزیون تمام شده
.دسپتخت تو مثل دستپخت مادر مرحومم می مونه
یعنی : تو هم که غذا رو می سوزونی
!کمی استراحت کن عزیزم خسته شدی
یعنی : بابا این جارو برقی رو خاموش کن می خوام فیلم ببینم
! چه جالب
یعنی : آخ که چقدر حرف می زنی
!!عزیزم مادیات در عشق ما هیچ نقشی نداره
یعنی : باز سالگرد ازدواجمون رو فراموش کردم و کادو نخریدم
!این واقعا" فیلم خوبیه
یعنی : تو این فیلم پر از بکش بکش و بزن بزن و ماشین سواریه
!!این یه کار زنونه است
یعنی : این کار سخت کثیف و بی جیره و مواجب است
با من ازدواج می کنی؟
یعنی : رخت چرکهام تلنبار شده و کسی نیست دکمه های پیرهنم رو بدوزه
!تو که می دونی من چه حافظه ی بدی دارم
یعنی : من شعری رو که کلاس سوم ابتدایی خوندم از حفظم نمره ماشینم رو که سالها پیش فروختم ازبرم و ... اما تاریخ تولد تو رو یادم رفته
!!من برای این کارم دلیل دارم
یعنی : بذار فکر کنم ببینم چه دلیلی می تونم برای این کارم پیدا کنم
منظورت چیه؟ تو که لباس داری؟
یعنی : یادت رفته چهار سال پیش برای خودت لباس خریدی؟
!!دلم برات تنگ شده
...یعنی : نمی تونم جورابامو پیدا کنم. بچه ها گشنشونه و
!!ما تو کار خونه با هم مشارکت می کنیم
یعنی : من ریخت و پاش می کنم او جمع و جور می کند
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
این سخن مرحوم شریعتی که «عشق از دوست داشتن برتر است» امروز تبدیل به یک اصل موجه و قابل قبول شده است، و در اکثر نوشته ها بعنوان شاهدی از آن استفاده می شود. شریعتی در مقاله اش به توصیف و تبیین مفاهیم دوست داشتن و عشق بر اساس تعریفی خاص می پردازد و در نهایت چنین نتیجه ای می گیرد. من فکر میکنم اگر زبان متعارف را مبنا بگیریم حداقل به نتیجه ای خلاف آن می رسیم.
دوست داشتن یک پدیده کمی است. ما افراد بسیاری را دوست داریم که در یک طیف قرار می گیرند. ما مادر، پدر، برادر و...شاید خیلی های دیگر را دوست داریم، اما معمولاً نمیگوییم که عاشق آنها هستیم. اگر در موقعیتی قرار گیریم که فقط محق باشیم یکی از آن ها را نجات دهیم شهوداً فکر می کنم که ان کسی را که بیشتر دوست داریم نجات میدهیم( جدا از مساله اخلاقی و صرفاً بر مبنای عاطفه ). در این طیف برخی نزدیک به صفرند و برخی به سمت بینهایت. قطعاً ما مادرمان را بیشتر از رفیقمان دوست داریم (به طور متوسط) و در شرایطی کاملاً یکسان مادرمان را به رفیقمان ترجیح میدهیم. دوست داستن کمیت بردار است و تحلیل گفتار متعارف گواهی بر آن است. اما عشق به نظر من پدیده ای کیفی است ما یا عاشقیم یا نیستیم، عاشق بودن خیلی زیاد یا خیلی کم، هفت درصد یا یبست درصد بی معناست. البته اکثر افرادی که فکر میکنند عاشقند به احتمال زیاد دوست داشتن زیاد را مد نظر دارند. در اینجا قیاس میان دوست داشتن و عشق بی معناست ( مگر آن که عشق به معنای دوست داشتن زیاد را مد نظر قرار دهیم و در این صورت نتیجه بر عکس سخن شریعتی است). عاشق یعنی کسی که از هرچه برای خودش می خواهد دوری کند و جز معشوق کس دیگری برایش مهم نباشد.( عشق آن شعله ست کو چون بر فروخت/ هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت. یا غیر معشوق ار تماشایی بود/ عشق نبود هرز سودایی بود)
در این معنا عشق کاملاً پدیده ای کیفی است، اما رسیدن به آن ممکن است یا نه خود بحث دیگری است. در زبان متعارف معمولاً عشق به معنای دوست داشتن زیاد است. و در این صورت فکر می کنم عشق از دوست داشتن البته با رعایت چگونگی لحاظ طیف برتر است. البته تحلیل مرحوم شریعتی مبتنی بر یک دستگاه مفهومی فارغ از زبان متعارف است.
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
پروردگارا به درگاه تو پناه می آورم و تو نیز پناهم بخش تا موجودی آزمند و خویشتن دوست نباشم.مگذار که صولت خشم، حصار بردباری مرا درهم بشکند و حمله حسد، مناعت فطرت مرا به خفت و مذلت فروکشاند.
پروردگارا روا مدار که سر به دنبال هوس بگذارم و در ظلمات جهل و ظلال، از چراغ هدایت به دور افتم و بیغوله را از شاهراه بازنشناسم.
روا مدار که به خواب غفلت فرو افتم و کیفر غفلت خویش ببینم.
روا مدار که به خاطر هوس خویش، پای بطلان بر عنوان حق گذارم و باطل را بر حق برگزینم.
پروردگارا مگذار دامان وجودم به پلیدی های گناه بیالاید و مگذار که معصیت ها را -هر چه هم کوچک باشد- کوچک بشمارم و نسبت به ملاهی و مناهی بی پروا باشم.
روا مدار که طاعت اندک خویش را بسیار ببینم و به خویشتن ببالم و گردن استکبار و افتخار برفرازم.
پروردگارا به تو پناه می برم که به حق خویش اکتفا نکنم و از حد خویش پای به در نهم و آن چه را شایسته من نیست، تمنا بدارم.
به تو پناه می برم از این که مظلومی را در چنگال ستم کاران وابگذارم و تا آن جا که قدرت و قوت دام از حمایتش مضایقت کنم.
به تو پناه می برم و از تو می خواهم که مرا پناه دهی و آتش نخوت و غرور به خرمن اعمال در نیندازی.
الهی روا مدار که پنهان ما از پیدای ما ناستوده تر باشد و در ورای صورت آراسته ی ما سیرتی زشت و ناهموار نهفته باشد. یا ارحم اراحمین
صحیفه ی سجادیه
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه
سپاس و ستایش خدایی را که در اوج عظمت پاییندستی پیشه میکند و در دل این برآمده از خاک جای میگیرد و با حضورش آسایش و آرامش را خلق میکند که هرگونه تردید در معنای «الا بذکر الله تطمئن القلوب» را از بین میبرد. پیک آسمانی سه بار از آسمان فرود آمد و سه کس را خطاب قرار داد: موسی، عیسی، و محمد. و از آنها خواست که بر وجود و حضور خدا گواه باشند و تعالیمشان را در قالب وحی در بقچه نبوت به دستشان داد که خود عامل به آن و برای دیگران شارح آن باشند تا دیگران نیز به عمل، رستگاری پیشه سازند. موسی و عیسی و محمد هر سه با «کوه» و «فرود آمدن از بلندای کوه» و رفتن به سوی «دامنه» آنجا که «مردم» زندگی میکنند، اشتراک دارند.
یکی بر کوه سینا وحی دریافت کرد و به فرامین دهگانه مسلح شد و به سوی خلق شتافت، اما نه برای جنگ که آن سلاح صلاح بود، نه سلاح جنگ و ستیز. عیسی مشهورترین موعظهاش، موعظه بالای کوه یا «موعظه صخره» نام دارد و در واقع اساس بنیاد آیین وی است و محمد نیز بر بالای کوه «نور» در تاریکی غار حرا به سلاح وحی مجهز شد و برای دستگیری از بیچارگان اخلاقی و معنوی و اقتصادی و اجتماعی به دامنه یعنی آنجا که خلق هستند، فرود آمد. و چه زیباست این کار نمادین خدا که همه آنها را که بالا میروند و به او میرسند، دوباره به پایین برمیگرداند تا دست از راهماندگان را بگیرند و به آسمان معنویت و اخلاق نجات ببرند.
محمد و عیسی و موسی، اسلام، مسیحیت و یهودیت، مسلمانان و مسیحیان و یهودیان همه واژگانی پر معنی هستند که در تک تک آنها نجات انسان و رهایی آدمیان و زنده کردن یاد خدا در وجود انسان جای گرفته است. و سپاس خدایی را که پس از این همه واسطههای آسمانی که به سوی ما فرستاد، خود بی تاب بشر و اشرف مخلوقات خود است و از این رو در دوران خاتمیت وحی و وساطت در بشر تجلی میکند تا او را به کمک آنچه از پیش فرستاده است و محمد و عیسی و موسی آوردهاند، نزد خود ببرد، با خود سازد و در خود. و باز اشاره باید کرد که این سه راه آسمانی که شمار زیادی از آدمیان ربع سکون از آن پیروی می کنند نامهایی پر معنی دارند:
موسویان، عیسویان و محمدیان. با اندک تفاوتی نتوانستهاند نامهای جا افتادهای برای این سه آیین شوند و نیز آیین موسی، آیین عیسی و آیین محمد، اصطلاحاتی نیستند که دینباوران این سه آیین را خوش آید و اگر کاربردی دارند، کاربردی غیر دقیق و گاه از سر نقد است. نسبت این آیینها را به آورندگان از آن رو نمیپسندند که میگویند اینان آنچه آوردند خدایی است و خدا خود بر آنها نام مینهد، این آیینها تولیدات فکری یا ذهنی اینان یا تجربه خاص شخصیشان ( چنانکه در ادیان شرق مطرح است) نیست. مسلمانان میگویند محمد واسطه وحی است و آنچه آمده اسلام است و ما نه محمدیان که مسلمان هستیم و محمد خود مسلمان است. مسیحیان خود را به صفت مسیحایی وصف میکنند و نه نام خاص و فیزیکی مسیح یعنی عیسی و نام عیسویان را بر خود نمیپسندند و یاز میگویند عیسی اگر قدر میبیند و ارج، به خاطر آن است که مسیح شد و نجات را به ارمغان آورد و یهودیان، البته با تفاوتی، آیین یهود را به جای آیین موسی یا موسوی میپذیرند و نام خود را نه موسویان که یهودیان میپسندند، چرا که میگویند موسی خود یهودی است و آنچه آورده، سلسلهای تعالیم جامع برای قوم برگزیده خداست، یعنی اسرائیل که به وصف منطقه یهودیه، یهودیان نام گرفتهاند.
پس میتوان گفت آن بزرگواران حامل وحی که هر کدام به طور نمادین از کوه (سمبل و محکم بودن) به «دامنه» آمدهاند، در واقع خدا را از دور از دسترس بودن، به درون جامعه بشری آوردند تا بشر نخواهد برای رسیدن به او بالای کوه رود، به بالا و بالا رود، بلکه خدا را چنان به او نزدیک ساختهاند که «اقرب من حبل الورید» باشد و تجلی یافته و در وجود انسان. و این است پیام محمد و عیسی و موسی که در قالب اسلام و مسیحیت و یهودیت برای انسان آورده شد.
آنجا که نجات انسان و تعالیم خدا مطرح است، اینان، یعنی محمد و موسی و عیسی خود پنهان میشوند و هویت شخصی برای خود قایل نیستند، آنچه مهم است، آیینی است که خدا به آنها داده و آنان باید به انسان برسانند و چه خوب هم رساندند و ما همه انسانها باید قدردان نام و آیین آنها باشیم و از این رو میگوییم«صلواه الله علی نبینا محمد (ص) و علی جمیع الانبیا و المرسلین سیما موسی بن عمران و عیسی بن مریم».
و سلام و درود خدا بر پیامبر ما محمد (ص) وبر تمامی انبیا و فرستادگان و به ویژه موسی، پسر عمران و عیسی، پسر مریم باد.
کلمات کلیدی: نقد و اندیشه